بسم الله الرحمن الرحیم
#نه_آتش_زیرش_کن_نه_جارو_توی_سرش_بزن
مردی از دهکده ای به شهر آمده بود. در بازار از دکه باروت سازی گذشت که شوره میپخت. هر دم آتش زیر دیگ را تیز میکرد و چون دیگ به کف مینشست با جارویی که در دست داشت بر کفها میکوفت تا فرو نشیند. یک چند در کار او نگریست و چون دید او خود با تیز کردن آتش سبب کف کردن دیگ میشود به نصیحت گفت: برادر! نه آتش زیرش کن، نه جارو تو سرش بزن!»
بسم الله الرحمن الرحیم
یزگرد اول پادشاه ساسانی، فرزندان پسرش پس از تولد بعد از مدت کوتاهی می مردند، تا اینکه بهرام متولد شد، شاه برای آنکه این پسر را هم از دست ندهد او را به نزد "نعمان" پادشاه عرب "حیره" می فرستد تا کودک در آب وهوای خوش و پاکیزه آن ناحیه پرورش یابد .
نعمان چون دوستی نزدیکی با حکومت ساسانی داشت، قبول می کند تا سرپرستی بهرام را برعهده گیرد، به این منظور نعمان دستور ساخت قصری ویژه را می دهد تا در خور شاهزاده ی پارسی باشد از این رو معمار معروف رومی" سنمار" را به خدمت می گیرد.
بسم الله الرحمن الرحیم
زنی حامله نمی شد، شوهرش با او شرط کرد که اگر تا سال آینده بچه ای برای من به دنیا نیاوری طلاقت می دهم، زن نیز بسیار ناراحت شد و گفتار شوهر را به مادرش گفت؛ مادر گفت غصه نخور خدا کریمه، روزی مرد تصمیم گرفت به مسافرت بازرگانی برود و به زن گفت تا مدتی طولانی برنمی گردد
دختر، مادرش را از تصمیم شوهر مطلع کرد مادر به دخترش گفت : روزی که شوهرت عازم سفر شد، به او بگو که حامله ای، بقیه اش با من …
اعلام خبر بارداری به شوهر
درباره این سایت